1 ای باد سحر خبر بده مر ما را در ره دیدی آن دل آتشپا را
2 دیدی دل پرآتش و پرسودا را کز آتش بسوخت صد خارا را
1 نشانت کی جوید که تو بینشانی مکانت کی یابد که تو بیمکانی
2 چه صورت کنیمت که صورت نبندی که کفست صورت به بحر معانی
1 هست به خطه عدم شور و غبار و غارتی آتش عشق درزده تا نبود عمارتی
2 ز آنک عمارت ار بود سایه کند وجود را سایه ز آفتاب او کی نگرد شرارتی
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به