- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوبرویان به دل سوخته ساغر ندهند به جز از خون جگر شربت دیگر ندهند
2 ای خوشا کشته شدن بر در خوبان که اگر تیغ بر دست رقیبان ستمگر ندهند
3 در نگیرد به بتان گریه گرم و دم سرد کاین درختان به چنین آب و هوا بر ندهند
4 عاشقان در نظر دوست چو جان افشانند چه متاعی ست دو عالم که صلا در ندهند!
5 ماه و خور چون تو نه اند، ای دل و جان منزل تو کان ولایت که تو داری به مه و خور ندهند
6 غمزه را کار مفرمای به شهر اسلام که مسلمانان شمشیر به کافر ندهند
7 ما به خون خوردن و او بادگران چتوان کرد چشمه روزی خضر شد به سکندر ندهند
8 ای صبا، زان سر کو منتظران را گردی! تا بدین دیده دگر زحمت آن در ندهند
9 به نظر بس کن و ذکر لب و دندان بگذار زانکه خسرو به گدایی در و گوهر ندهند