1 ای باد صبحدم، خبر آشنا بیار بوی نهفته زان صنم دلربا بیار
2 مانا که یابم از دل گمگشته آگهی یک تار مو ازان سر زلف دو تا بیار
3 تعویذ عمر بایدم اندر شب فراق یک نامه زان مسافر فرخ لقا بیار
4 گفتی سلام آرم ازو، چشم بر رهست یا خود میای تا نشنوم کشته، یا بیار
5 تاکی ز بند بیهده گوشم گران بود آخر همم ازو سخنی، ای صبا، بیار
6 زان بوستان که میوه به اغیار می دهد برگی به سوی فاخته بینوا بیار
7 در غیرتم کزوست خدنگی به هر دلی یک ره از آن یکی ز پی جان ما بیار
8 جان مرا خرید خیالش به بندگی این بنده ز آن اوست از آن بت رضا بیار
9 زان جام لب که جرعه ز شاهان دریغ داشت پروانه خرابی مشتی گدا بیار
10 از جرعه گاه او قدری آبرو بخواه بر دردهای کهنه خسرو دوا بیار