1 ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما یار بود این متاع درد را در کوی او بازار بود
2 بوستانها کاندر او بودیم خوش با دوستان آن همه گلها تو پنداری سراسر خار بود
3 بارها بینم به خود آن عیش را یاد آورم کاین همان مرغی ست یارب کاندر آن گلزار بود
4 می که گفتم چاشنی کن نی گمان بود بد لیک مقصودم دوای سینه افگار بود
5 گر دلم دشمن گرفتی اینچنینش هم مسوز کاخر ار امروز دشمن گشت، وقتی یار بود
6 دوش بیرون ریختم خونابه دل پیش چشم عقل را محرم نکردم کاندر آن اغیار بود
7 دیده گر فردا مرا خصمی کند بر حق بود زانکه مسکین بهر من بسیار شب بیدار بود
8 تا نگویی، ساقیا، کز می چنین بی خود شدم داروی بیهوشیم آن شکل و آن رفتار بود
9 بیم تیغم نیست، لیکن این سر کم بخت را دوست می دارم، که زیر پای تو بسیار بود
10 شب همی گشتم عسس، بگرفت در کویت مرا درد کردش دل، ز بس نالیدن من زار بود
11 خسروا، دل بد مکن از نامرادیهای دهر کاسمان را کین همه با مردم هشیار بود