-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نبشتست خدا گرد چهره دلدار خطی که فاعتبروا منه یا اولی الابصار
2 چو عشق مردم خوارست مردمی باید که خویش لقمه کند پیش عشق مردم خوار
3 تو لقمه ترشی دیر دیر هضم شوی ولیست لقمه شیرین نوش نوش گوار
4 تو لقمهای بشکن زانک آن دهان تنگست سه پیل هم نخورد مر تو را مگر به سه بار
5 به پیش حرص تو خود پیل لقمهای باشد تویی چو مرغ ابابیل پیل کرده شکار
6 تو زاده عدمی آمده ز قحط دراز تو را چه مرغ مسمن غذا چه کژدم و مار
7 به دیگ گرم رسیدی گهی دهان سوزی گهی سیاه کنی جامه و لب و دستار
8 به هیچ سیر نگردی چو معده دوزخ مگر که بر تو نهد پای خالق جبار
9 چنانک بر سر دوزخ قدم نهد خالق ندا کند که شدم سیر هین قدم بردار
10 خداست سیرکن چشم اولیا و خواص که رستهاند ز خویش و ز حرص این مردار
11 نه حرص علم و هنر ماندشان نه حرص بهشت نجوید او خر و اشتر که هست شیرسوار
12 خموش اگر شمرم من عطا و بخششهاش از آن شمار شود گیج و خیره روز شمار
13 بیا تو مفخر تبریز شمس دین به حق کمینه چاکر تو شمس گنبد دوار