الهی اگر مستم و اگر دیوانه ام از مقیمان این آستانه ام، آشنایی با خود ده که از کاینات بیگانه ام ,
الهی گاهی که بخود می نگرم همه سوز و نیاز شوم و گاهی که با ا و نگرم همه راز و ناز شوم، چون بخود نگرم گویم : ,
2 پر آب دو دیده و بس آتش جگرم بر باد دو دستم و پر از خاک سرم
الهی دانی که بی تو هیچکسم، دستم گیر که در تو رسم، بظاهر قبول دارم بباطن تسلیم نه از خصم باک دارم نه از دشمن بیم، اگر دل گوید چرا ؟ گویم ر افکنده ام و اگر خرد گوید چرا جواب دهم که من بنده ام. ,
الهی به شناخت تو زندگانیم، به نصرت تو شادانیم و به کرامت تو نازانیم و به عزت تو عزیزانیم. ,
1 یارب دل پاک و جان آگاهم ده آه شب و گریه سحرگاهم ده
2 در راه خود اول ز خودم بیخود کن بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده