بپخته است از جلال الدین محمد مولوی غزل 225

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا

1 بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا که حلقه حلقه نشستند و در میان حلوا

2 هزار کاسه سر رفت سوی خوان فلک چو درفتاد از آن دیگ در دهان حلوا

3 به شرق و غرب فتادست غلغلی شیرین چنین بود چو دهد شاه خسروان حلوا

4 پیاپی از سوی مطبخ رسول می‌آید که پخته‌اند ملایک بر آسمان حلوا

5 به آبریز برد چونک خورد حلوا تن به سوی عرش برد چونک خورد جان حلوا

6 به گرد دیگ دل ای جان چو کفچه گرد به سر که تا چو کفچه دهان پر کنی از آن حلوا

7 دلی که از پی حلوا چو دیک سوخت سیاه کرم بود که ببخشد به تای نان حلوا

8 خموش باش که گر حق نگویدش که بده چه جای نان ندهد هم به صد سنان حلوا

عکس نوشته
کامنت
comment