-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم سر تا به قدم جانی، کفر است که تن گویم
2 آن میم دهان داند از ابروی چون نونش نی نی که غلط گفتم، من دانم و من گویم
3 هی هی سخن کفرست آن موی رسن گفتن ببریده زبان بادم، گر بیش رسن گویم
4 زلفی که ازو آید بویی چو دم عیسی بس فکر خطا باشد گر مشک ختن گویم
5 چشمم که دو صد دریا دارد نه به هر مژگان این قلزم پر خون را چون نام عدن گویم
6 پیراهن خود گلها سازند قبا در خون گر از رخ جانبخشت وصفی به ختن گویم
7 گفتی ز دهان من، خسرو، تو حدیثی گوی در وصف دهان تو من خود چه سخن گویم؟