- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به بت نمای مرا ره، اگر به دین نتوانی به مهرکش سگ خود را، اگر به کین نتوانی
2 گهم نوازی، گاهی بود که تیغ برانی مراد تست، چنان کن، اگر چنین نتوانی
3 به نازگویی، بوسی دهم اگر بدهی جان من آن توانم کردن، ولی تو این نتوانی
4 بیا و تکیه برین چشم شب نخفته من کن که با چنین تن و اندام بر زمین نتوانی
5 مگو تو تلخ که جان می بری به گفتن شیرین مرا به زهر گهی کش، کز انگبین نتوانی
6 خوش است باغ، ولیکن نایستد دلم آن جا که تو شنیدن این ناله حزین نتوانی
7 دلا، بکش ز بلند آستانت دامن دعوی که خاک رفتن آنجا به آستین نتوانی
8 نخست از سر جان خیز خسروا و پس آنگه به آشکار برو زن، گر از کمین نتوانی