برو ای خواجه و شه را بگدا از خواجوی کرمانی غزل 487

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

برو ای خواجه و شه را بگدا باز گذار

1 برو ای خواجه و شه را بگدا باز گذار مهربانی کن و مه را بسها باز گذار

2 تو که یک ذره نداری خبر از آتش مهر ذره بی سر و پا را بهوا باز گذار

3 چند چون مرغ کنی سوی گلستان پرواز راه آمد شد بستان بصبا باز گذار

4 من چو بی یار سر از پای نمی‌دانم باز آن صنم را بمن بی سر و پا باز گذار

5 ای مقیم در خلوتگه سلطان آخر منزل خویشتن امشب بگدا باز گذار

6 از گل و بلبل اگر برگ و نوا می‌طلبی همچو نی درگذر از برگ و نوا باز گذار

7 ز پی نافه چین گر بختا خواهی رفت چین گیسوی بتان گیر و خطا باز گذار

8 عاشقانرا به جز از درد نباشد درمان دردی درد بدست آر و دوا باز گذار

9 گرت از ابر گهربار حیا می‌باشد خون ببار از مژهٔ چشم و حیا باز گذار

10 هر که از مروه صفا می‌طلبد گو به صبوح بادهٔ صاف طلب دار و صفا باز گذار

11 چون دم از بحر زنم دیدهٔ خواجو گوید که ازین پس سخن بحر بما باز گذار

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر