1 برو ای عقل بس محال مگو بگذر از دهر و از خیال مگو
2 سر آبی تو از سراب مپرس عین بحری سخن ز آل مگو
3 با حریفان مست مجلس ما جز حدیث می زلال مگو
4 سخن از دیده گو اگر گوئی خبر از حال گو ز قال مگو
5 از همه رو جمال سید بین دم مزن سِر ذوالجلال مگو
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 به سر خواجه کلان که مرا نبُود میل با کلاه شما
2 دنیی و آخرت نمی طلبم این و آن از کجا و ما ز کجا
1 شمع خوشی افروختی عود دل ما سوختی از بهر بزم عاشقان شمعی ز نور افروختی
2 جز عاشقی کاری دگر از ما نمی آید دگر زیرا که از روز ازل ما را چنین آموختی
1 نعمت الله است دائم با خدا نعمت از الله کی باشد جدا
2 در دل و دیده ندیدم جز یکی گر چه گردیدم بسی در دو سرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **