بگردون برین بر شد، ز فخر از عمعق بخاری قصیده 16

عمعق بخاری

عمعق بخاری

عمعق بخاری

بگردون برین بر شد، ز فخر این ملکت ایران

1 بگردون برین بر شد، ز فخر این ملکت ایران که گسترد از برش سایه خجسته رایت سلطان

2 اگر ویران شد این ایران ز جور ترکمان بد ز عدل شاه نیک اختر بساعت گردد آبادان

3 خداوند جهان، الب ارسلان، سلطان دین پرور که با عدلش نماند جور یکسر عدل نوشروان

4 خداوندی، که در سود و زیان خشنودی و خشمش یکی لهویست بی انده، یکی دردیست بی درمان

5 بهول رعد و گشت باد و خشم ابر آزاری بزور پیل و سهم شیر و مکر گرگ پردستان

6 بهنگام درنگ اندر همه چون کوه بر هامون بهنگام شتاب اندر همه چون چرخ در جولان

7 قوی چون سد اسکندر، سیه دل چون شب تاری همه آشفته چون دریا، بقدر قطره باران

8 بیک حمله، که سلطان کرد همچون شیر بر آهو ز خون خصم دریا شد، بیک ساعت همه میدان

9 چو سهم رایتت بیند معادی زود بگریزد چو اهریمن، که بگریزد ز سهم آیت فرقان

10 بچونین فتح فرخنده، که دادت ایزد داور تو شادی کن، که دشمن گشت زار و خسته و حیران

11 همی تا چرخ زنگاری بگرد مرکز ناری همی گردد گه و بیگه، بشادیها و بر احزان

12 تو یار شادمانی باش، تا دشمن خوردانده تو جفت تن درستی باش، تا دشمن بود نالان

عکس نوشته
کامنت
comment