برو برو که از جلال الدین محمد مولوی غزل 1203

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

برو برو که نفورم ز عشق عارآمیز

1 برو برو که نفورم ز عشق عارآمیز برو برو گل سرخی ولیک خارآمیز

2 مقام داشت به جنت صفی حق آدم جدا فتاد ز جنت که بود مارآمیز

3 میان چرخ و زمین بس هوای پرنورست ولیک تیره شود چون شود غبارآمیز

4 چو دوست با عدو تو نشست از او بگریز که احتراق دهد آب گرم نارآمیز

5 برون کشم ز خمیر تو خویش را چون موی که ذوق خمر تو را دیده‌ام خمارآمیز

6 ولیک موی کشان آردم بر تو غمت که اژدهاست غمت با دم شرارآمیز

7 هزار بار گریزم چو تیر و بازآیم بدان کمان و بدان غمزه شکارآمیز

8 به گردنامه سحرم به خانه بازآرد خیال یار به اکراه اختیارآمیز

9 غم تو بر سفرم زیر زیر می‌خندد که واقفست از این عشق زینهارآمیز

10 به پیش سلطنت توبه‌ام چو مسخره ایست که عشق را نبود صبر اعتبارآمیز

11 سخن مگوی چو گویی ز صبر و توبه مگوی حدیث توبه مجنون بود فشارآمیز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر