تشنه خویش از جلال الدین محمد مولوی غزل 1751

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

تشنه خویش کن مده آبم

1 تشنه خویش کن مده آبم عاشق خویش کن ببر خوابم

2 تا شب و روز در نماز آیم ای خیال خوش تو محرابم

3 گر خیال تو در فنا یابم در زمان سوی مرگ بشتابم

4 بر امید خیال گوهر تو جاذب هر مسی چو قلابم

5 بر امید مسبب الاسباب رهزن کاروان اسبابم

6 رحمتی آر و پادشاهی کن کاین فراق تو بر نمی‌تابم

7 زان همی‌گردم و همی‌نالم که بر آب حیات دولابم

8 زان چو روزن گشاده‌ام دل و چشم که تویی آفتاب و مهتابم

9 آن زمانی که نام تو شنوم مست گردند نام و القابم

10 آن زمانی که آتش تو رسد بجهد این دل چو سیمابم

11 بس کن از گفت کز غبار سخن خود سخن بخش را نمی‌یابم

عکس نوشته
کامنت
comment