-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به وقت خواب بگیری مرا که هین برگو چو اشتهای سماعت بود بگهتر گو
2 چو من ز خواب سر و پای خویش گم کردم تو گوش من بگشایی که قصه از سر گو
3 چو روی روز نهان شد به زیر طره شب بگیریم که از آن طره معنبر گو
4 فتاده آتش خواب اندر این نیستانها تو آمده که حدیث لب چو شکر گو
5 و آنگهی به یکی بار کی شوی قانع غزل تمام کنم گوییم مکرر گو
6 بیا بگو چه کنی گر ز خوابناکی خویش به تو بگوید لالا برو به عنبر گو
7 از آنچ خوردهای و در نشاط آمدهای مرا از آن بخوران و حدیث درخور گو
8 ز من چو میطلبی مطربی مستانه تو نیز با من بیدل ز جام و ساغر گو
9 من این به طیبت گفتم وگر نه خاک توام مرا مبارک و قیماز خوان و سنجر گو