-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تخفیف کن از دور من این باده که مستم وز غایت مستی خبرم نیست که هستم
2 بر بوی سر زلف تو چون عود بر آتش میسوزم و میسازم و با دست بدستم
3 در حال که من دانهٔ خال تو بدیدم در دام تو افتادم و از جمله برستم
4 دیشب دل دیوانهٔ بگسستهعنان را زنجیرکشان بردم و در زلف تو بستم
5 با چشم تو گفتم که مکن عربدهجوئی گفت از نظرم دور شو این لحظه که مستم
6 زان روز که رخسار چو خورشید تو دیدم چون سنبل هندوی تو خورشیدپرستم
7 آهنگ سفر کردی و برخاست قیامت آن لحظه که بی قامت خوبت بنشستم
8 شاید که ز من خلق جهان دست بشویند گر در غمت از هر دو جهان دست نشستم
9 هر چند شکستی دل خواجو به درستی کان عهد که با زلف تو بستم نشکستم