شام خون آشام گیسو را از خواجوی کرمانی غزل 357

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

شام خون آشام گیسو را اگر چین کرده‌اند

1 شام خون آشام گیسو را اگر چین کرده‌اند زلف پرچین را چرا برصبح پرچین کرده‌اند

2 خال هندو را خطی از نیمروز آورده‌اند چین گیسو را ز رخ بتخانهٔ چین کرده‌اند

3 گر ببخت شور من ابرو ترش کردند باز عیش تلخم را بشکر خنده شیرین کرده‌اند

4 تا چه سحرست اینکه برگل نقش مانی بسته‌اند تا چه حالست این که برمه خال مشکین کرده‌اند

5 آن خط عنبرشکن بر برگ گل دانی چراست نافه مشکست کاندر جیب نسرین کرده‌اند

6 و آنرخ گلرنگ و قد چون صنوبر گوئیا گلستانی بر فراز سرو سیمین کرده‌اند

7 مهرورزان ز اشتیاق طلعتش شب تا سحر چشم شب پیمای را در ماه و پروین کرده‌اند

8 دردمندان محبت بر امید مرهمی آستانش هر شبی تا روز بالین کرده‌اند

9 خسروان در آرزوی شکرش فرهادوار جان شیرین را فدای جان شیرین کرده‌اند

10 کفر زلفش چون بلای دین و دل شد زان سبب همچو خواجو اهل دل ترک دل و دین کرده‌اند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر