- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر از جور جانان ننالی رواست که دردی که از دوست باشد دواست
2 چه بویست کارام دل میبرد مگر بوی زلف دلارام ماست
3 عجب دارم از جعد مشکین او که با اوست دایم پریشان چراست
4 نه تنها بدامش نهم پای بند بهر تار مویش دلی مبتلاست
5 تو گوئی که صد فتنه بیدار شد چو جادویش از خواب مستی بخاست
6 بتابیش ازین قصد آزار من مکن زانک هر نیک و بد را جزاست
7 گدائی چو خواجو چه قدرش بود که درخیل خوبان سلیمان گداست