1 گر با تو نیم دولتم ایشوخ بس است این کز دور مرا بینی و گویی چه کس است این
2 گفتی که شبت ناله بسی پست برآید مارا نفسی نیست مگر هم نفس است این
3 پروانه تواند برخ شمع نظر دوخت ای مردمک دیده نه کار مگس است این
4 جز مردن و کشتن سخن از عشق نگویم تا خلق نگویند که صاحب هوس است این
5 اهلی بدعا باز چه دارد اجل از خود چون در شب هجران تو فریادرس است این
6 بنور عقل در عالم ره شادی که میباید درین ظلمت سرا اهلی چراغ عقل هادی کن