- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران این سلسله بگذار و کسی را بمشوران
2 در کوچه کوران تو یکی روز گذشتی افتاد دو صد خارش در دیده کوران
3 در خواب نمودی تو شبی قامت خود را بر سرو بیفزود ز تو قد قصوران
4 ای آنک تو را جنبش این عشق نبودهست حیران شده بر جای تو چون تازه حضوران
5 از لحن عرابی چو شتر بادیه کوبد زین لحن چه بیگانهای ای کم ز ستوران
6 عشقا تو سلیمان و سماع است سپاهت رفتند به سوراخ خود از بیم تو موران
7 شمس الحق تبریز چو خورشید برآید زیرا که ز خورشید بود جامه عوران