- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر ز شوخی نیستت پروای من رحمتی بر چشم خون پالای من!
2 ناگهان گر گشت کویت می کنم چشم من در غیرت است از پای من
3 من چو جان بدهم، سگ خود را مگوی تا نگهدارد به کویت جای من
4 از دلم گر کرته تنگ آمد ترا خود قبا کن این دل یکتای من
5 سوزش من از چراغ خانه پرس کوست سوزان هر دم از سودای من
6 سنگهایی کان به کویت می خورم گو گوارا باد بر رسوای من
7 جان خسرو در دو چشمت یک نظر گر چه سرزد این قدر کالای من