گر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1308

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق

1 گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق دررسد در حین مدد از ساقی صهبای عشق

2 ور بدرد طبل شادی لشکر عشاق را مژده انافتحنا دردمد سرنای عشق

3 زهر اندر کام عاشق شهد گردد در زمان زان شکرهایی که روید هر دم از نی‌های عشق

4 یک زمان ابری بیاید تا بپوشد ماه را ابر را در حین بسوزد برق جان افزای عشق

5 در میان ریگ سوزان در طریق بادیه بانگ‌های رعد بینی می‌زند سقای عشق

6 ساقیا از بهر جانت ساغری بر خلق ریز یا صلا درده به سوی قامت و بالای عشق

7 شمس تبریز ار بتاند از قباب رشک حق قبه‌های موج خیزد آن دم از دریای عشق

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر