1 گر حسن تو آفاق پر آوازه ندارد سرهای سران بر در دروازه ندارد
2 بی منت پیرایه چنانی تو به خوبی کت هیچ غم غالیه و غازه ندارد
3 بر باد هوا شد ورق صبر من، آری دل دفتر کهنه ست که شیرازه ندارد
4 از آه جگر تاب سیه روی بمانم گر گریه من روی مرا تازه ندارد
5 گفتی که چگونه ست غمم در حق خسرو جانا، چه توان گفت که اندازه ندارد