گر چو گل در کف ما جام می صبحگهی از اهلی شیرازی غزل 245

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گر چو گل در کف ما جام می صبحگهی است

1 گر چو گل در کف ما جام می صبحگهی است آنهم از سایه اقبال تو ای سرو سهی است

2 بهر جان هر که دم از بی گنهی زد بکشش چه گناهش بتر از دعوی این بی گنهی است

3 پادشاهان همه شب پاس درت میدارند پاسبانی بسر کوی بتان پادشهی است

4 ایکه در بند بتانی ز جفا داد مزن زانکه رسم و ره اینطایفه بی رسم و رهی است

5 آه مستان خرابات خدا رد نکند بلکه مقبول تر از زمزمه خانقهی است

6 سرخ رویند چو گل اهلی ازین باغ همه بلبل سوخته از بخت خودش روسیهی است

عکس نوشته
کامنت
comment