- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای باغبان چه حاصل از سرو ناز باغت شمعی طلب که از وی روشن شود چراغت
2 ای گل که سوخت عشقت سرتا قدم چو شمعم جز چشم خود مدیدم جایی برای داغت
3 در مجمر محبت چون عود سوختم لیک بوی محبت من نگرفت در دماغت
4 مجنون صفت مکش سر زان نوغزال ایدل گر می کشد بزحمت ور میدهد به زاغت
5 اهلی فراغت دل در بیخودی طلب کن کان دم که باخود آیی مشکل بود فراغت
6 صاف می کوثر دهدم پیر خرابات وز دوست هنوزم طلب دردی جام است
7 فریاد، که اهلی علم داد برآورد از آتش آهش که بلند از لب بام است