ای باغبان چه حاصل از سرو از اهلی شیرازی غزل 361

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

ای باغبان چه حاصل از سرو ناز باغت

1 ای باغبان چه حاصل از سرو ناز باغت شمعی طلب که از وی روشن شود چراغت

2 ای گل که سوخت عشقت سرتا قدم چو شمعم جز چشم خود مدیدم جایی برای داغت

3 در مجمر محبت چون عود سوختم لیک بوی محبت من نگرفت در دماغت

4 مجنون صفت مکش سر زان نوغزال ایدل گر می کشد بزحمت ور میدهد به زاغت

5 اهلی فراغت دل در بیخودی طلب کن کان دم که باخود آیی مشکل بود فراغت

6 صاف می کوثر دهدم پیر خرابات وز دوست هنوزم طلب دردی جام است

7 فریاد، که اهلی علم داد برآورد از آتش آهش که بلند از لب بام است

عکس نوشته
کامنت
comment