-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز عکست آینه، چون آب در خروش آید ز چهره تو قدح، همچو می بجوش آید
2 ز شوق اینکه خرامی چو سرو در بازار گل از بهشت بدکان گل فروش آید
3 ز ناتوانی خویشم غمی که هست، اینست: که ناله ام نتواند ترا بگوش آید!
4 بود سلام وداعم یکی، که پیش تو کس چنان زخود نرود، کو دگر بهوش آید