ز غمزه چشم تو چون تیر از خیالی بخارایی غزل 185

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

ز غمزه چشم تو چون تیر در کمان آورد

1 ز غمزه چشم تو چون تیر در کمان آورد خطت به ریختن خون من نشان آورد

2 کمند زلف تو یارب چه راهزن دزدی ست که بُرد نقد دل ما و رو به جان آورد

3 به نازکی کمرت هر دلی که از مردم ربوده بود به یک نکته در میان آورد

4 به یاد لطف عذار تو مردم چشمم هزار بار دم آب در دهان آورد

5 گذشته بود خیالی ز کوی رسوایی خیال زلف تواش باز موکشان آورد

عکس نوشته
کامنت
comment