- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز لطف دوست کی آید دریدن پرده ما را؟ اگر خجلت بروی ما نیارد کرده ما را؟
2 نباشد جز فرو رفتن ز خجلت بر زمین فردا اگر سرکوب ما خواهند کرد آورده ما را
3 همین نعمت ز نعمتهای الوان بس که همچون گل برخ چینی نباشد سفره گسترده ما را
4 مصور گر کشد تمثال ما ز آلوده دامانی عجب نبود ورق از خود فشاند کرده ما را
5 ز بیقدری بجز گرد یتیمی کس نمی گیرد گهرهای به خوناب جگر پرورده ما را
6 نشان آن دهن را هم از آن شیرین سخن پرسم کند پیدا جواب او مگر گم کرده ما را
7 بروی عیب مردان پرده یی چون آبرو نبود میفگن بهر دنیا واعظ از رخ پرده ما را