- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بهر غارت جان عشق لشکر اندازد به هر دیار که رو آورد براندازد
2 گهی که چشم تو فرمان دهد به خون ریزی نخست تیغ تو از ذوق آن سراندازد
3 میان ما و غمت محرمی ست لیک رقیب بر آن سر است که ما را به هم دراندازد
4 مرا ز پای در انداخت دست محنت تو هزار بار برآنم که دیگر اندازد
5 کمان کین مکش ای فتنه جو که نزدیک است که مرغ روح ز سهم بلا پر اندازد
6 اگر حدیث خیالی به حشرگاه رسد ز عشق ولوله در صفّ محشر اندازد