- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد هزار جان گرامی ز تن برون آمد
2 نبرد کس دل آواره باز هر سویی که بهر دیدن او مرد و زن برون آمد
3 به زلف شانه همی کرد دی که چندین دل شکسته بسته ز هر یک شکن برون آمد
4 عجب بود که اگر من زیم در این نوروز که سبزه تر او از سمن برون آمد
5 شبم بگفت که چون نی بسوزمت ز نگاه کجا وه از لبش این یک سخن برون آمد
6 دمی ز خانه برون آکه بینمت ناگاه که بهر دیدن من جان من برون آمد
7 به عشق میرد خسرو، چه طرفه فالی بود؟ ز غیب کاین سخن از هر دهن برون آمد