ز شمع فیض تاریکی است، قانع از واعظ قزوینی غزل 526

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا روشن

1 ز شمع فیض تاریکی است، قانع را سرا روشن چراغ دولت است از سایه بال هما روشن

2 اگر خواهد خدا کارت بدست دشمنان سازد بزور باد میگردد چراغ آسیا روشن

3 درین پیری که با این چشم باید فکر خود دیدن ره اندیشه رفتن کن از شمع عصا روشن

4 چراغ راه احسانت رنگ خجلت حاجت چو روی مفلسی بیند، شود چشم شما روشن

5 فسردند آرزوهای جوانی، وقت پیری ها سه گردید روز شیروان، شد صبح تا روشن

6 کدورت بیش باشد، عیش و عشرتهای کامل را بود نقص حنا، باشد اگر رنگ حنا روشن

7 کدورات جهان بر زشتی آن سایه اندازد شود دل زین غبارت همچو چشم توتیا روشن

8 براه انتظارش هر دم آهی میکشد گردن غباری بر نمی خیزد که گردد چشم ما روشن

9 اگر از بوی یوسف، دیده یعقوب بینا شد ز دیدار عزیزان چون نگردد چشم ما روشن؟!

10 غبار آورد گر چشمم ز پیری، چشم آن دارم که گردد چشم دل واعظ، مرا زین توتیا روشن

عکس نوشته
کامنت
comment