1 ز بس خونها که می ریزی به غمزه شمار کشتگان ناید به یادت
2 گر از خون ریختن شرمت نیاید ز رنج غمزه باری شرم بادت
1 بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
2 خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
1 درم در کف تو بنزع اندرست شهادت از آن دارد اندر دهن
1 الا تا زمی از کوه پدید است و ره از سد به کوه اندر زر است و به ره بر شخ و راود