ز میان ببرد ناگه، دل من بتی از اثیر اخسیکتی غزل 3

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

ز میان ببرد ناگه، دل من بتی شکر لب

1 ز میان ببرد ناگه، دل من بتی شکر لب بدو رخ برادر مه، بدو زلف نایب شب

2 دو کمند عنبرینش، ز خم و گره مسلسل دو عقیق شکرینش، ز دو گوهر مرکب

3 قدم نظر شکسته، رخش از فروغ بی‌حد گذر سخن ببسته، دهنش ز تنگی لب

4 دوهزار جان تشنه، نگرد در او و او را پر از آب زندگانی، شده روی چاه غبغب

5 شده کیسه‌دار دل‌ها، دلش از طویله دُر زده کاروان جانها، مهش از میان عقرب

6 بنشستم و زمانی، به رخش نگاه کردم دل از این نشسته در خون تن از آن فتاده در تب

7 چو سؤال بوسه کردم، به کرشمه گفت با من تو نه مرد این حدیثی «فاذا فرغت فانصب»

عکس نوشته
کامنت
comment