- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز میان ببرد ناگه، دل من بتی شکر لب بدو رخ برادر مه، بدو زلف نایب شب
2 دو کمند عنبرینش، ز خم و گره مسلسل دو عقیق شکرینش، ز دو گوهر مرکب
3 قدم نظر شکسته، رخش از فروغ بیحد گذر سخن ببسته، دهنش ز تنگی لب
4 دوهزار جان تشنه، نگرد در او و او را پر از آب زندگانی، شده روی چاه غبغب
5 شده کیسهدار دلها، دلش از طویله دُر زده کاروان جانها، مهش از میان عقرب
6 بنشستم و زمانی، به رخش نگاه کردم دل از این نشسته در خون تن از آن فتاده در تب
7 چو سؤال بوسه کردم، به کرشمه گفت با من تو نه مرد این حدیثی «فاذا فرغت فانصب»