-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز حال بیخبرانت خبر نمیباشد بکوی خسته دلانت گذر نمیباشد
2 ز اشک و چهره مرا سیم و زر شود حاصل ولیک چشم تو بر سیم و زر نمیباشد
3 سری بکلبهٔ احزان ما فرود آور گرت ز نالهٔ ما دردسر نمیباشد
4 دو هفته هست که رفتی ولی بنامیزد مه دو هفته ازین خوبتر نمیباشد
5 نه ز آب و خاک مجسم که روح پاکی از آنکه بدین لطافت و خوبی بشر نمیباشد
6 بشب رسید مرا روز عمر بیتو ولیک شب فراق تو گوئی سحر نمیباشد
7 توام جگر مخور ارزانکه من خورم شاید که قوت خسته دلان جز جگر نمیباشد
8 بحسن خویش ترا چون نظر بود چه عجب گرت بجانب خواجو نظر نمیباشد