-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند نظر در آینه مشکل که بی نقاب کند!
2 تراست چهره به کیفیتی که می ترسم که باده رنگ ترا آب در شراب کند!
3 چگونه تاب نظر بازی نگاه آرد رخی که از عرق شرم خود حجاب کند؟!
4 ز پرادائی چشم سیاه او، چه عجب نگاه را به تکلم اگر حساب کند؟!
5 نداندم دل، اگر قدر نعمت دردت خدا بآتش بیدردی اش عذاب کند
6 من از درازی مژگانت این گمان دارم ترا بسایه خود فارغ از نقاب کند
7 ز بسکه ذوق خود آرایی اش برای من است چه سوی آینه بیند، به من حساب کند!
8 ز بسکه برده فراق رخت ز من آرام فسانه ام نتواند ترا بخواب کند
9 گذشت عمر و، ز هم ریخت قصر تن واعظ گذار سیل بهر جا فتد، خراب کند