1 ز آشنایی من کاخرش جدایی بود جدا ز جان شده ام این چه آشنایی بود
2 بصبح وصل ندادم فلک امان ور نه شب سیاه مرا وقت روشنایی بود
3 زمانه بامن بد روز بیوفایی کرد مگو که یار مرا میل بیوفایی بود
4 مرا ز صومعه زد راه و در کنشت آورد خوشم که ره ز دلش عین رهنمایی بود
5 بسوخت اهلی بیدل جدا ز وصل بتی که ظل مرحمتش سایه خدایی بود