ز عشق روی تو از جلال الدین محمد مولوی غزل 474

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات

1 ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات بیا که از تو شود سیئاتهم حسنات

2 خیال تو چو درآید به سینه عاشق درون خانه تن پر شود چراغ حیات

3 دود به پیش خیالت خیال‌های دگر چنانک خاطر زندانیان به بانگ نجات

4 به گرد سنبل تو جان‌ها چو مور و ملخ که تا ز خرمن لطفت برند جمله زکات

5 به مرده‌ای نگری صد هزار زنده شود خنک کسی که از آن یک نظر بیافت برات

6 زهی شهی که شهان بر بساط شطرنجت به خانه خانه دوند از گریزخانه مات

7 کدام صبح که عشقت پیاله‌ای آرد ز خواب برجهد این بخت خفته گویدهات

8 فرودود ز فلک مه به بوی این باده بگویدم که مرا نیز گویمش هیهات

9 طرب که از تو نباشد بیات می‌گردد بیار جام که جان آمدم ز عشق بیات

10 به پیش دیده من باش تا تو را بینم که سیر می‌نشود دیده من از آیات

11 ندانم از سرمستیست شمس تبریزی که بر لبت زده‌ام بوسه‌ها و یا بر پات

عکس نوشته
کامنت
comment