- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بهر جان نتوانم نظر برید از تو که یک نگاه بصد جان توان خرید از تو
2 دلم شکاف دم و داغها بنگر ببین که قطره خونی چها کشید از تو
3 ز شوق وصل تو عاشق فروخت هر دو جهان اگر چه هیچ خریداری ندید از تو
4 بهار حسن تو یارب شکسته باد بسی که نخل زندگیم را گلی دمید از تو
5 خموش اهلی و فریاد عاشقانه مزن که آنغزال سیه از آن رمید از تو
6 چون عاقبت درد مرا جز مرگ نبود چاره یی تا کی بلای جان بود ایندرد بی درمان من
7 گفتم مکش اهلی که شد صید حرم خندید و گفت من کعبه اهل دلم صد همچو او قربان من