1 ز من بشنو، ای دل که خوبان چه چیزند؟ عزیزان قومند و قومی عزیزند
2 به لعل چو آتش جهانی بسوزند به تیغ مژه خلق را خون بریزند
3 کمان ابروانند با تیر غمزه به خون ریختن همچو شمشیر تیزند
4 بجز دور چشمانش خود کس ندیده ست که مستان به هشیار مردم ستیزند
5 به چشم آهوانند و مردم به صورت از آن همچو آهو ز مردم گریزند
6 نشستن بدیشان کجا می توانند؟ کسان کز سر دین و دنیا نخیزند
7 نیابند یک ذره بی مهر ایشان اگر خاک خسرو پس از مرگ بیزند