- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من کن به عنایتی که دانی گذری به سوی من کن
2 منم و دلی و دردی ز غمت چو ناتوانان به زکوة تندرستی نظری به سوی من کن
3 همه بوی عود نبود که به رغبتش بسوزی دل سوخته ست، قدری نظری به بوی من کن
4 اگرست رسم خوبان که به مو نهند دلها دل خود بیار و جایش به تن چو موی من کن
5 به دو زلف طوق دارت، نه یکی که صد به هر خم وگرت هزار باشد، همه در گلوی من کن
6 تن خاکیم لبالب همه پر ز خونست از تو لب خویش را تو ساقی، ز سر سبوی من کن
7 نگران مشو ز خسرو که بد است حالش آخر نفسی بیا و بنشین، بد من نکوی من کن