ز بس نومیدی، از امیدهای از واعظ قزوینی غزل 477

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم

1 ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم ز امیدی که هم در ناامیدی هست، نومیدم

2 بسان غنچه بودم تنگدل دایم ز خودسازی چو گل، برداشتم از خویشتن تا دست، خندیدم

3 فزونی مینمود اول، بچشمم بیشتر، اما زیاد آمد کمی با عقل خود وقتی که سنجیدم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر