- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز هر گونه گفتار، گوینده گفت شه چین از اندیشه ی این نخفت
2 روانش همیشه در اندیشه بود از آن بچّه کافگنده در بیشه بود
3 دلش ز آن، نشان داد هرگه درست ورا راز گردون همی بازجست
4 که این دیو چهره ز پشت من است که گفتم نژادش ز آهرمن است
5 جز آن نیست کافگندمش زار و خوار در آن بیشه در پیش مردارخوار
6 چو بردادِ یزدان نکردم پسند هم از وی رسانید بر من گزند
7 همه شب همی بود پیچان چو مار گه اندر شگفتی گه اندر شمار
8 که چند است کآن کودک آمد پدید؟ که این روز زین سان کمر برکشید
9 چهل سال، سالش نباشد فزون یکی بود همچو[ن] کُه بیستون