-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از عشق تو من به دیر بنشستم زنار مغانهٔ بر میان بستم
2 چون حلقهٔ زلف توست زناری زنار چرا همیشه نپرستم
3 گر دین و دلم ز دست شد شاید چون حلقه زلف توست در دستم
4 دستآویزی نکو به دست آمد در زلف تو دست تا بپیوستم
5 چون ترسایی درست شد بر من خوردم می عشق و توبه بشکستم
6 زان می که به جرعهای که من خوردم گویی ز هزار سالگی مستم
7 در سینه دریچهای پدید آمد بسیار بر آن دریچه بنشستم
8 صد بحر از آن دریچه پیدا شد من چشمهٔ دل به بحر پیوستم
9 طاقت چو نداشتم شدم غرقه زان صید که اوفتاد در شستم
10 جانم چو ز عشق آن جهانی شد از رسم و رسوم این جهان رستم
11 باور نکنند اگر به نطق آرم امروز بدین صفت که من هستم
12 نه موجودم نه نیز معدومم هیچم، همهام، بلند و پستم
13 عطار درین چنین خطرگاهی تو دانی و تو که من برون جستم