از عشق تو من به دیر بنشستم از عطار نیشابوری غزل 476

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

از عشق تو من به دیر بنشستم

1 از عشق تو من به دیر بنشستم زنار مغانهٔ بر میان بستم

2 چون حلقهٔ زلف توست زناری زنار چرا همیشه نپرستم

3 گر دین و دلم ز دست شد شاید چون حلقه زلف توست در دستم

4 دست‌آویزی نکو به دست آمد در زلف تو دست تا بپیوستم

5 چون ترسایی درست شد بر من خوردم می عشق و توبه بشکستم

6 زان می که به جرعه‌ای که من خوردم گویی ز هزار سالگی مستم

7 در سینه دریچه‌ای پدید آمد بسیار بر آن دریچه بنشستم

8 صد بحر از آن دریچه پیدا شد من چشمهٔ دل به بحر پیوستم

9 طاقت چو نداشتم شدم غرقه زان صید که اوفتاد در شستم

10 جانم چو ز عشق آن جهانی شد از رسم و رسوم این جهان رستم

11 باور نکنند اگر به نطق آرم امروز بدین صفت که من هستم

12 نه موجودم نه نیز معدومم هیچم، همه‌ام، بلند و پستم

13 عطار درین چنین خطرگاهی تو دانی و تو که من برون جستم

عکس نوشته
کامنت
comment