-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از تو هر آنچه برمن درویش میرود راضی شدم چو برهمه، زین بیش میرود
2 منشین بجور در پس افلاک چون مهت بر سر گرفته غاشیه در پیش میرود
3 ای تشنه جمال تو چشمم، بیاد آر کابت همه بجوی بداندیش میرود
4 از تشنکیش در عجبم خاصه کاین زمان بر رخ دو جویم از جگر ریش میرود
5 در دولت غم تو به محنت غنی شدم نیک است اینکه با من درویش میرود
6 کی کام خوش کنم بوصال تو چون تورا همراه نیم نوش دو صد نیش میرود
7 کیش تو چیست جور و کنون بر موافقت دور فلک چو تیر بر آن کیش میرود
8 در کوی تو زمانه مرا گفت گوش دار پایت بقصد خون سر خویش میرود
9 دل گفت: رو که دست نیالاید او بما مهتاب او بگشتن بَرخیش میرود