از تو هر آنچه برمن درویش از اثیر اخسیکتی غزل 52

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

از تو هر آنچه برمن درویش میرود

1 از تو هر آنچه برمن درویش میرود راضی شدم چو برهمه، زین بیش میرود

2 منشین بجور در پس افلاک چون مهت بر سر گرفته غاشیه در پیش میرود

3 ای تشنه جمال تو چشمم، بیاد آر کابت همه بجوی بداندیش میرود

4 از تشنکیش در عجبم خاصه کاین زمان بر رخ دو جویم از جگر ریش میرود

5 در دولت غم تو به محنت غنی شدم نیک است اینکه با من درویش میرود

6 کی کام خوش کنم بوصال تو چون تورا همراه نیم نوش دو صد نیش میرود

7 کیش تو چیست جور و کنون بر موافقت دور فلک چو تیر بر آن کیش میرود

8 در کوی تو زمانه مرا گفت گوش دار پایت بقصد خون سر خویش میرود

9 دل گفت: رو که دست نیالاید او بما مهتاب او بگشتن بَرخیش میرود

عکس نوشته
کامنت
comment