-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از باد صبا در سر زلفش چو خم افتد صد عاشق دلسوخته در بحر غم افتد
2 مشتاق حرم گر بزند آه جگر سوز آتش بمغیلان و دخان در حرم افتد
3 در هر طرفت هست بسی خسته و مجروح لیکن چو منت عاشق دلخسته کم افتد
4 چون قصهٔ اندوه فراق تو نویسم گر دم بزنم آتش دل در قلم افتد
5 پیش لب ضحاک تو بس فتنه وآشوب کز مار سر زلف تو در ملک جم افتد
6 هنگام سحر گر بخرامی سوی بستان چون زلف کژت سرو سهی در قدم افتد
7 خم در قد چون چنبر خواجو فتد آن دم کز باد صبا در سر زلف تو خم افتد