- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از بسکه سست گشته تن مبتلا مرا سازد هوای چشم زدن توتیا مرا
2 تا رو نهد به پای تو، قالب تهی کند رشک است بر سعادت آن نقش پا مرا
3 تا دل بیاد آن گل رخسار بسته ام دل وا نمی کند چمن دلگشا مرا
4 روشن شود چنانکه ز خاکستر آینه کرده است فیض سوختگان باصفا مرا
5 از بس متاع کاسد بازار عالمم ترسم به جرم نیز نگیرد خدا مرا
6 تیغ جفا کشید، که اول کرا کشم؟ فریاد کرد واعظ، گفتا: مرا!مرا!؟