1 از بسکه همیکنم بشب ناله و آه بر چرخ سیاهشد ز آهم رخ ماه
2 این خود چه دلست که برمنش رحمت نیست من بنده آن دلم زهی سنگ سیاه
1 کیست که پیغام من بشهر شروان برد یک سخن ازمن بدان مرد سخندان برد
2 گوید خاقانیا اینهمه ناموس چیست نه هرکه دو بیت گفت لقب زخاقان برد
1 باز طفلان چمن را حله می بافد صبا نو عروسان طبیعت یافتند از نم نما
2 نقشبندان ربیعی خامه ها برداشتند می نگارند از ریاحین هر یکی نقشی جدا
1 ای جوادی که بتو بحر و سحاب ننویسند بجز بنده خطاب
2 آن کریمی تو که از غایت جود از ستاننده ترا بیش شتاب