از غم جدا مشو که غنا از شهریار گزیدهٔ غزلیات 73

از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل

1 از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل

2 گریان فرشته ایست که در سینه های تنگ از اشک چشم نشو و نما می دهد به دل

3 تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن غم می رسد به وقت و وفا می دهد به دل

4 دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز نازم غمی که ساز و نوا می دهد به دل

5 این غم غبار یار و خود از ابر این غبار سر می کشد چو ماه و صلا می دهد به دل

6 ای اشک شوق آینه ام پاک کن ولی زنگ غمم مبر که صفا می دهد به دل

7 غم صیقل خداست خدا یا ز مامگیر این جوهر جلی که جلا می دهد به دل

8 قانع به استخوانم و از سایه تاجبخش با همتی که بال هما می دهد به دل

9 تسلیم با قضا و قدر باش شهریار وز غم جزع مکن که جزا می دهد به دل

عکس نوشته
کامنت
comment