1 از داغ می اگرچه در آتش چو لاله ام باری چو لاله سوخته یک پیاله ام
2 من خود چه اختیار به می داشتی و جام گر پیر ره پیاله نکردی حواله ام
3 پیری بسال نیست بمعنی بود یقین پیرم من و مرید شراب دو ساله ام
4 شادم ز خوان وصل بسنگی که میخورم یعنی سگ بتان نه ز بهر نواله ام
5 اهلی بگوش غیر فغانم کجا رسد هم او که زخم زد شنود آه و ناله ام
6 ای بی عنایت عاقبت خواهی بحسرت کشتنم سودی ندارد بیش ازین خاموشی و فریاد هم
7 اهلی ز چشم آهسته ران این جوی خون کاخر کند سیل فنا بنیاد ما وین چرخ بی بنیاد هم
دیدگاهها **