از دل به دل از جلال الدین محمد مولوی غزل 443

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

از دل به دل برادر گویند روزنیست

1 از دل به دل برادر گویند روزنیست روزن مگیر گیر که سوراخ سوزنیست

2 هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر گر فاضل زمانه بود گول و کودنیست

3 زان روزنه نظر کن در خانه جلیس بنگر که ظلمت است در او یا که روشنیست

4 گر روشن است و بر تو زند برق روشنش می‌دان که کان لعل و عقیق است و معدنیست

5 پهلوی او نشین که امیر است و پهلوان گل در رهش بکار که سروی و سوسنی است

6 در گردنش درآر دو دست و کنار گیر برخور از آن کنار که مرفوع گردنیست

7 رو رخت سوی او کش و پهلوش خانه گیر کان جا فرشتگان را آرام و مسکنیست

8 خواهم که شرح گویم می‌لرزد این دلم زیرا غریب و نادر و بی‌ما و بی‌منیست

9 آن جا که او نباشد این جان و این بدن از همدگر رمیده چو آبی و روغنیست

10 خواهی بلرز و خواه ملرز اینت گفتنیست گر بر لب و دهانم خود بند آهنیست

11 آهن شکافتن بر داوود عشق چیست خامش که شاه عشق عجایب تهمتنیست

عکس نوشته
کامنت
comment